خدا میداند

 

چشم تو غرق معماست خدا میداند
دل تو ساحل دریاست خدا میداند

شده ام قایق دلخسته ی این ساحل گرم
من امیدم همه فرداست خدا میداند

ترسم این است که موج تو مرا دور کند
در دلم غمکده برپاست خدا میداند

هرچه کردم که نهان دارم من این آتش را
گفت کاین شعله هویداست خدا میداند

بشنیدی سخن سرد دل غمگینم
درد و رنجم همه اینجاست خدا میداند

ببریدی و برفتی و نهان تر گشتی
چشم من غرق تماشاست خدا میداند

بعد تو حسرت دیدار تو بر دل افتاد
دیدن روی تو رویاست خدا میداند

شده ام باده خور و مست مدام از هجرت
باده و میکده برپاست خدا میداند

میزنم جام که یاد تو فراموش شود
هستی ام رفته به یغماست خدا میداند

از تو آزاد شدم تا که شوم آسوده
رد سیل از مژه برجاست خدا میداند

 

شاعر بی نشان



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



تاريخ : دو شنبه 30 آذر 1394برچسب:شاعر بی نشان, | 14:29 | نويسنده : آریا |